شنبه ۱۳۹۷/۰۴/۰۹

به گزارش روابط عمومی سازمان تاکسیرانی

یادی از تاکسیران شریف و زحمتکش، مرحوم علی اکبر شیرین کار معروف به حاجی بشقابی

هشتم تیر ماه، سالروز درگذشت رانندۀ شریف و زحمتکش تاکسی، مرحوم علی اکبر شیرین کار معروف به حاجی بشقابی است

رانندگی تاکسی جزو مشاغل سخت محسوب شده و رانندگان شریف و زحمتکش تاکسی از صبح زود تا پاسی از شب به خدمت رسانی به شهروندان گرامی مشغولند تا هم روزی حلالی به دست آورند و هم رضایت پروردگار را جلب کنند.

در بین تمام رانندگان تاکسی در قزوین، راننده ای در سطح شهر فعالیت می کرد که بیشتر شهروندان او را می شناختند. این رانندۀ خوش اخلاق و پرتلاش، مرحوم علی اکبر شیرین کار بود که در بین شهروندان به حاجی بشقابی شهرت یافته بود. او سال های زیادی از عمر خود را برای خدمت به شهروندان قزوینی و کسب روزی حلال سپری کرد.

وی علاوه بر این که در برخورد خوش با مردم و رعایت انصاف در دریافت کرایه زبانزد شهروندان بود، برای این که دستش به دست نامحرم نخورد، در هنگام دریافت کرایه از خانم ها، بشقابی را به سمت آن ها می گرفت تا مبلغ کرایه را دربشقاب قرار دهند. این کار موجب شد تا وی در میان شهروندان قزوینی به حاجی بشقابی معروف شود. مردی که در شغل خود، همواره خدا و رضایت او را در نظر می گرفت و با یک اقدام ساده اما تأثیرگذار، نام و یاد خود را در جامعه ماندگار کرد.

امروزه اصطلاح آتش به اختیار به عنوان کسی که اقدامات فرهنگی خودجوش انجام می دهد بر سر زبانهاست. مرحوم شیرین کار را باید یک آتش به اختیار واقعی دانست که ثابت کرد با یک حرکت ساده نیز می توان در جامعه اثرگذار بود. کاری که نهادهای گوناگونی با صرف بودجۀ فراوان و برگزاری همایش ها و کنگره های پر سر و صدا اما کم تأثیر، از انجام آن عاجز و ناتوانند.

مرحوم شیرین کار در سال 1393 به دلیل ضایعه مغزی حدود سه ماه در وضعیت کما در بیمارستان بستری بود، تا این که سرانجام در هشتم تیر 1393 در 76 سالگی به دیدار معبود که همواره جلب رضایتش را مد نظر داشت شتافت. خدایش رحمت کند. یاد و نامش گرامی باد.

 

3 خاطره از مرحوم شیرین کار

(1)

یکی از اهالی قزوین می­گوید: «در حدود سی سال قبل، زمانی که کرایۀ تاکسی هر نفری ۱۵ تومان بود، همسرم به اتفاق پسر و دختر کوچکم در سبزه میدان در هوای بارانی منتظر تاکسی بودند، اولین تاکسی که می آید همسرم می گوید : 50 تومان پادگان؟

و راننده تاکسی همسر و فرزندانم را سوار می کند و هنگام پیاده شدن ، همسرم اسکناس ۱۰۰تومانی میدهد تا ۵۰ تومان پس بگیرد لیکن راننده ۸۵ تومان برمیگرداند!

همسرم میگوید حاج آقا من خودم گفتم ۵۰ تومان!

راننده شریف اظهار میدارد: دخترم ، تو با ۲ تا بچه بغلت به ناچار گفتی ۵۰ تومان ولی من وجدانم کجا رفته؟

و اضافه کرایه را نمی پذیرد.

 

(2)

بشقابی که حاجی کرایه اش را با آن می گرفت، یک بشقاب سادۀ ملامین بود. روزی دوستی به او میگوید: حاجی، حداقل بشقابت رو عوض کن؟

پاسخ می شنود: مهم عمل ماست ، نه شکل و شمایل بشقاب.

حاجی بشقابی با این حرکت به ظاهر کوچک، درس بزرگی به جامعه داد. او با زبان بی زبانی و بدون کوچکترین ادعایی این نکته را ثابت کرد که با یک بشقاب ساده و ارزان قیمت هم می توان یک کار بزرگ فرهنگی کرد. کاری که در تاریخ و ذهن فعال همگان بماند و سالیان سال، از آن به عنوان یک حرکت فرهنگی ماندگار یاد شود.

(3)

یک بانوی شهروند می گوید: «خوب یادم هست اولین بارى که در تاکسی اش نشستم، نزدیکی های رسیدن به مقصد، سر آستینم را محکم مى کردم تا کرایه را حساب کنم که با آن دست هاى چروکیده و لرزان، پیش دستى ملامین نسبتاً رنگ و رفته اى را مقابلم گرفت و با مهربانى مبلغ را گفت. کمى طول کشید تا بفهمم باید کرایه را جاى دست هایش بگذارم درون آن بشقاب. لبخند پررنگى دوید توى چهره ام. دوباره کیف پولم را بازکردم تا اسکناس تا نخورده اى را که از عیدى هاى عید غدیر مادرم با خودم داشتم بگذارم توى بشقابش که شنیدم به نفرى که پشت سرم از تاکسى پیاده شده مى گوید: برو جوون. شما سرباز امام زمانید. از سرباز امام زمان که کرایه نمى گیرن! این جمله را بدون ذره اى تعارف گفت. ناخودآگاه سرم برگشت سمت مسافرى که تازه پیاده شده بود. جوانک ریز نقشى بود با چهره اى آفتاب سوخته که لباس سربازى به تنش داشت. لبخندم کم کم داشت تبدیل مى شد به بغض. باورم نمى شد در چند ثانیه این قدر محبت نسبت به یک پیرمرد غریبه در دلم جمع بشود. چقدر به دلم نشسته بود این مراقبتش. پیرمردى که بعد ها فهمیدم نه فقط من، که یک شهر با تاکسى قدیمى و پیش دستى ملامینش خاطره دارند. کسى که سال هاى سال فقط با یک بشقاب ملامین و چند جمله ى آشنا این شهر را جاى بهترى براى زندگى کرده بود.

تصاویر مرتبط